در کار ملک شخص توانگر ضرورت است
فتح و شکوه را سر و لشکر ضرورت است
آزادگي شعـــار و نشستـــــن به خانه نيست
عـــــزمِ متيــنِ رُک و قلندر ضرورت است
در خواب و در خيال به صلحي نمي رسيم
يک همـــت وزيني سراسر ضرورت است
دستــــار و جامـــــه اهل هنودم به تن کنند
اســــــلام را تقـدس و باور ضرورت است
دنيــــا به جايگاهي فنـــــا پرســــه ميـــزند
امـــرات را به جنس مذکر ضرورت است
با هـــــر ابولهب نشود کـــار ملک ســـــاز
صـديق در مقـــــام پيمبــر ضرورت است
بر رهـــن خود سر و پر کين و ناسپاس
سوزان ترين جزاي مکرر ضرورت است
دل بشـــــکند طبيب مـــــــداوا نمي کنـــــد
اين زخــــم را نوازش دلبر ضرورت است
غامض گرفتـــه روز و شب اين وطن فـرا
بر ظلمت فزون خور انور ضرورت است
از اعتسـاف ســـوي عـــدالت اگـــر رويـــم
بر مرد و زن حقـوق برابر ضرورت است
بـگذر ز پـــول اجنبي زنجيــــــر بندگيست
بـادار را هميشــــه به نوکر ضرورت است
نضجِ کلام و شعــــر تو محمود ساده نيست
ادراک را به مـــرد سخنور ضرورت است
----------------------------------------
سه شنبه 24 جدي 1398 خورشيدي
که برابر ميشود به 14 جنوري 2020 ترسايي
سرودم
احمد محمود امپراطور
درباره این سایت