بخنـــد و ناز کن و جلوه کن حصارم کن
ميان سينــــه ي خود تنگ در فشارم کن
بگير و بوسه بزن از لب و زبان و رخم
به شعله هاي لبت ســــوز و داغدارم کن
به پيچ نستــــرن خود به جسم مجنونم
ز جــــام لاله عــــرق ريــز و آبدارم کن
ز عطر غنچـــه نارنگي تــازه کن حالـم
به طعــم گـرم نمک سود خود خمارم کن
به حلقـه حلقـه ي زلفت مــرا بزن پيوند
به عضو عضو تنت پيـــچ و بيقرارم کن
به نظم ناله ي احساس خود بخوان آهنگ
به رقص پيـــــکر و ترفنـــد استوارم کن
تو هر چه باده بريـــزي بريز مي نوشــم
تمـام جســـم خودت را به عشق بارم کن
دماغ شــوخ و هوسبـاز من ببر از هوش
تو با کـــرامت خود بـــاز هوشيـــارم کن
من از هـزار يکي خواهش خودم گفتـــم
تو از هــــــزار هميــن را به اختيارم کن
تمــام خواست من در سخن نمــي گنجد
بيا و بيشتـــــر از هـــــر چه آشکارم کن
به عمق محور اندامت عشق ميـــــورزم
تو تازه تازه نفس گيــــــــر و ابتکارم کن
به موج هرنگه ات غرق ميشود محمود
بيـــــا چو ساحل مقصـــود در کنارم کن
-------------------------------------
سه شنبه 10 ثور 1398 خورشيدي
که برابر ميشود به 30 اپريل 2019 ترسايي
سرودم
احمد محمود امپراطور
درباره این سایت